تصنیف کوتاه سبز

دسته ی تبر مرتد نیست،

بهای عشق اره را پرداخت.

دسته ی تبر را مرتد نخوان،ای درخت !

شاخه ی سرسبز تنومندت پیمان با اره را تقدیس می نمود و نخوت ریشه،او را از تو رنجاند...

نخوت ریشه ای که در خاک جولان می داد

و

عشق شاخه و نسیم برای همیشه به فراموشی سپرده شد...

آه ای دسته ی تبر.

آه ای دسته ی تبر.

خرامیده در مرگ خود مدام.

دو نقطه یک ویرگول

گنگ هم که باشد،باید در اکراه بیان نشود.

نمی شود شن ها را به باد اغشته کرد،

برای اغوشی دیگر.

گویا فقط مادر است

گاه با خود می اندیشی که مادر،فریاد می زند چون ضعیف است.

_چون ضعیف است؟

چون ناراحت است.

_چون ناراحت است؟

چون افسرده است.

_چون افسرده است؟

چون در پیری و رنجوری خود خرامانده شده؟

چون افسوس او دیری نمی پوید؟

چون مرگ او استخاره ای در شب قدر است؟

چون در پی رنجش خود به دنبال خداست؟

یا چون زنی ست از جنس صدا و از معنی محبت،ایثار؟

یا تمام تعاریف خوش و نیکی و مهر؟

نه گویا فقط مادر است

پدید اورنده ای که خدا را باید به او سپرد.

دارد همیشه ادامه؟

در پایان نوشته هایت

اگر پایانی باشد یا نباشد.

اری که نیست.

ایا دارد نقطه!،سر خط؟

باید داشته باشد برای ادامه.

به رسم ابدیت

به رسم ابدیت...

_باید ماندگار بود؟

نیست این چنین.

_پس بگو!!!

باید همراه بود.

_همراز چطور؟

نیز هم..

همراه شو،همراه باش.

_چون صدف و ساحل؟

ساحل و دریا

با تمام صدف هایش

با تمام خرچنگ ها و ماهی ها و جلبک ها

با تمام کف های اب

با تمام هستی ها

با نیستی تمام.

_نقطه؟

سر خط.