پیوسته

اهن است

زیر یک نخل

نیمکت.

پس قلب چه دارد برای گفتن؟

پس کاغذی از جنس قدرت،کثیف.

باختن.

باختن خنثی.

حسرت

غم بنفش سینه هایت!

غم کوچک اغوش.

غم یک اوهام !

یک حسرت از وجود ما تابید.

آبی آبی

دود تیز

و اسمانی گرم

برای یک بار خیره شدن.

حالا وقت رفتن است.

وقت رفتنی ابی،

دستان به یکدیگر گم خواهند شد.