مداد که شکست.

خودکار که تمام.

دستان من بریده بریده از دور هم پیدا هستند.

بیا با چند پیراهن

فراموش شویم به سایه ی درختی.

بیا با چند دست

گم شویم به چمن.

این تنها "بیا" هست

که نه می شکند و نه تمام.