بن بست نیست.

بی دل نیست.

حال نوبت شماست ای امیزش بقای معیوب!

آهی ریخته شد در جوی و نگاهی فسرد به دیوار

یا شاید بسته به تخت.

نفر بعد،تو هستی!

بسوزانش!

خداوند کوچه را از یاد برده.